گر در طلب یاری ، رخصت دیدار چرا؟
گر در پی یک یادی، فرصت بیدار چرا؟
رخصت به نگاهی و فرصت به صدایی
این آمدن و رفتن و این کار چرا؟
خرّم به نسیمی که آید ز بر او
تو در پی صد بادی و این بار چرا؟
رفتی که رسی تا به دم کوچه ی یارت؟
این خودکشی و حسرت و این دار چرا؟
باشد به ره عشق مشقت چو مسرت
این شکوه و ناله زدن و خار چرا؟
گویند ضعیفان نتوان عاشق عشق شد
کسب و طلب عشق ز این خواندن اشعار چرا؟
دی ماه 1389